تنها نگاه بود و تبسم میان ما - مند خورموج(خلتک)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

تنها نگاه بود و تبسم میان ما


تنها نگاه بود و تبسم


اما نه


 گاهی که از تب هیجان ها


بی تاب می شدیم


گاهی که قلبهامان


می کوفت سهمگین


گاهی که سینه هامان


چون کوره میگداخت


دست تو بود و دست من این دوستان پاک


کز شوق سر به دامن هم میگذاشتند


وز این پل بزرگ پیوند دست ها


دلهای ما به خلوت هم راه داشتند


یک بار نیز


یادت اگر باشد


وقتی تو راهی سفری بودی


یک لحظه وای تنها یک لحظه


سر روی شانه های هم آوردیم


با هم گریستیم


تنها نگاه بود و تبسم میان ما


ما پاک زیستیم


ای سرکشیده از صدف سالهای پیش


ای بازگشته از سفر خاطرات دور


آن روزهای خوب

تو آفتاب بودی


بخشنده پاک گرم


من مرغ صبح بودم


مست و ترانه گو


اما در آن غروب که از هم جدا شدیم


شب را شناختیم


در جلگه ی غریب و غمآلود سرنوشت


زیر سم سمند گریزان ماه و سال


چون باد تاختیم


در شعله شفق ها


غمگین گداختیم


جز یاد آن نگاه و تبسم


مانند موج ریخت بهم هرچه ساختیم


ما پاک سوختیم ما پاک باختیم


ای سرکشیده از صدف سالهای پیش


ای بازگشته ای خطا رفته


با من بگو حکایت خود تا بگویمت


اکنون من و توایم و همان خنده و نگاه


آن شرم جاودانه


آن دست های گرم


آن قلبهای پاک


وان رازهای مهر که بین من و تو بود


ماگرچه در کنار هم اینک نشسته ایم


بار دیگر به چهره هم چشم بسته ایم


دوریم ..... هر دو دور


 با آتش نهفته به دلهای بیگناه


تا جاودان صبور




سه شنبه 92/8/14 | 9:8 صبح | khedri | نظر