اسفند 91 - مند خورموج(خلتک)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شرایط ازدواج دختران برای پسران در استانهای مختلف

1-در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از:
*داشتن باشگاه بدنسازی
*داشتن حداقل یک مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران
*داشتن عکس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی
*بازگرداندن کمک های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!
*نکته:در صورتی که عضلات شکم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)

3-شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان.شرایط عبارتند از:
*توانایی قورت دادن سه کیلو تریاک
*توانایی عبور 20 کیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی
*داشتن مزرعه خشخاش
*آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاکستانی
*دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور!

4-شهر رشت از استان گیلان.شرایط عبارتند از:
*داشتن رو حیه مهمان نوازی!
*داشتن روحیه مهمان نوازی!
*داشتن روحیه مهمان نوازی!
*.......

5-شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از:
*نداشتن چشم طمع به برادر همسر!
*توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین!
*[...] و [...]

6-شهر اصفهان از استان اصفهان.شرایط عبارتند از:
*خوردن موز به صورت دو بار در هفته!
*دست و دلباز بودن
*داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یکبار برگزاری مهمانی فامیلی
*ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی!
*راستگویی و صداقت!!!

7-شهر های سنندج و کرمانشاه از استان های کردستان و کرمانشاه.شرایط عبارتند از:
*توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت
*نداشتن سیبیل
*تعهد به خاک ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی!
*نداشتن سابقه دعوا و قلدری
*نبریدن سر نویسنده این مطلب!!!

8-شهر آبادان از استان خوزستان.شرایط عبارتند از:
*کوتاه کردن پشت مو و استفاده از عینک آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب!
*پوشیدن پیراهن و شلوار سفید
*نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راکی-رامبو-جکی چان-بروسلی و بیل کلینتون
*نداشتن هیچ گونه ادعای مالکیت نسبت به برج ایفل â €"برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد!
*داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی(یعنی زیاد لاف نیاد)

9-شهر یزد از استان یزد.شرایط عبارتند از:
*توانایی زیستن در آب و هوای خوش.
*آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساکن مناطق خوش آب وهوا
*نداشتن روحیه آب زیر کاه و رندی
*ادای حرف های خ و ق بدون تشدید

10-شهر تهران از استان تهران.شرایط عبارتند از:
*داشتن تنها دو دوست دختر
*آشنا نبودن با معنی و مفهوم کلمات دودره-تلکه-تیغیدن و ....
*داشتن روحیه جوانمردی
*مرد بودن!




پنج شنبه 91/12/17 | 6:30 عصر | khedri | نظر

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟ :

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر ...بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از 19 سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان 32
ساله مسلمان سیاه پوست




پنج شنبه 91/12/17 | 6:29 عصر | khedri | نظر

باز آن احساس گنگ و آشنا
در دلم سیر و سفر آغاز کرد

باز هم با دستهای کودکی
سفره ی تنگ دلم را باز کرد

باز برگشتم به آن دوران دور
روزهای خوب و بازیهای خوب

قصه های ساده ی مادربزرگ
در هوای گرم شبهای جنوب

رختخوابی پهن، روی پشت بام
کوزه های خیس، با آب خنک

بوی گندم، بوی خوب کاهگل
آسمان باز و مهتاب خنک

از فراز تپه می آمد به گوش
زنگ دور و مبهم زنگوله ها

کوچه های روستا، تنگ غروب
محو می شد در غبار گله ها

های و هوی کوچه های شیطنت
دست دادن با مترسکهای باغ

حرفهای آسمان و ریسمان
حرفهای یک کلاغ و چل کلاغ

روزهای دسته گل دادن به آب
چیدن یک دسته گل از باغچه

جست و جوی عینک مادربزرگ
توی گرد و خاک روی طاقچه

فصل خیش و فصل کشت و فصل کار
فصل خرمنجا و خرمنکوب بود

خواندن خطهای در هم توی ماه
خوابهای روی خرمن خوب بود

روزهای خرمن افشانی که بود
خوشه ها در باد می رقصید شاد

دانه های گندم و جو را ز کاه
پاک می کردیم با آهنگ باد

در دل شبهای مهتابی که نور
مثل باران می چکید از آسمان

می کشیدیم از سر شب تا سحر
بارهای کاه را تا کاهدان

آسمانها در مسیر کهکشان
ریزه های ماه را می ریختند

اسبها از بارشان، در طول راه
ریزه های کاه را می ریختند

ریزه های کاه خطی می کشید
از سر خرمن به سوی کاهدان

کهکشانی دیده می شد در زمین
کهکشان دیگری در آسمان

توی خرمنجای خاکی کیف داشت
بازی پرتاب «توپ آتشی»

«دوز» بازیهای بی دوز و کلک
جنگ با «تیر و کمانهای کشی»

جنگ مردان مثل جنگ واقعی
جنگ با سنگ و تفنگ و چوب بود

جنگ ما مانند «جنگ زرگری»
گر چه پرآشوب، اما خوب بود

مرگ ما یک چشم بستن بود و بس
خون ما در جنگها بی رنگ بود

هفت تیر چوبی ما بی صدا
اسبهای چوبی ما لنگ بود

آسیاهای قدیمی خوب بود
دوستیهای صمیمی خوب بود

گر چه ماشینهای ما کوکی نبود
باز «ماشینهای سیمی» خوب بود

ظهرها بعد از شنا و خستگی
ماسه های نرم کارون کیف داشت

وقت بیماری که می رفتیم شهر
سینمای گنج قارون کیف داشت

روزها در کوچه های روستا
دیدن ملای مکتب ترس داشت

دیدن جن توی حمام خراب
دیدن یک سایه در شب ترس داشت

چشمها، هول و هراس ثبت نام
دستها، بوی کتاب تازه داشت

گر چه کیف ما پر از دلشوره بود
باز هم دلشوره ها اندازه داشت

«باز باران با ترانه» می گرفت
دفتر «تصمیم کبری» خیس بود

«خاله مرجان» و خروس ساده اش
که پر و بالش سرا پا خیس بود

روزهای باد و باران و تگرگ
تیله بازی های ما با آسمان

تیله های شیشه ای از پشت بام
صاف، غل می خورد توی ناودان

بعضی از شبها که مهمان داشتیم
گرم و روشن بود ایوان و اتاق

می نشستیم از سر شب تا سحر
فال حافظ بود و گرمای اجاق

«هفت بند» کهنه ی «کاکا علی»
ناله اش مثل صدای آب بود

شاهنامه خوانی «عامو رضا»
داستانش رستم و سهراب بود

یاد شربتهای شیرین و خنک
توی ظهر داغ عاشورا به خیر!

یاد آش نذری همسایه ها
روضه ها و نوحه خوانیها به خیر!

یاد ماه روزه و شبهای قدر
یاد آن پیراهن مشکی به خیر!

یاد آن افطارهای نیمه وقت،
روزه های کله گنجشکی به خیر!

قهرها و آشتیهای قشنگ
با زبان آشنای «زرگری»

یک دوچرخه، چند چشم منتظر
بعد از آن هم بوی چسب پنچری

چال می کردیم زیر یک درخت
لاشه ی گنجشکهای مرده را

«چینه» می دادیم نزدیک اجاق
جوجه های زرد سرماخورده را

خواب می رفتیم روی سبزه ها
سیر می کردیم توی آسمان

راه می رفتیم روی ابرها
تاب می بستیم بر رنگین کمان...

ناگهان آن روزها را باد برد
روزهایی را که گل می کاشتیم

روزهایی که کلاه باد را
از سرش با خنده بر می داشتیم

بالهای کاغذی آتش گرفت
قصه های کودکی از یاد رفت

خاک بازیهای ما را آب برد
بادبادکهای ما بر باد رفت

آه، آیا می توان آغاز کرد
باز این راه به پایان برده را؟

می توان در کوچه ها احساس کرد،
باز بوی خاک باران خورده را؟

می توان یک بار دیگر باز هم
بالهای کودکی را باز کرد؟

چشمها را بست و بر بال خیال
تا تماشای خدا پرواز کرد؟

قیصر امین پور




پنج شنبه 91/12/17 | 6:28 عصر | khedri | نظر

یا می دانید ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر جامعه هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت!

آیا می دانید ایرانیان در آمریکا فرهیخته ترین افراد جامعه آمریکا هستند

آیا می دانید رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است

آیا می دانید سال 2002 در فرانسه سال ایران نام داشت

آیا می دانید بنایبرج دوقولوی تجارت جهانی نیویورک توسط 2 ایرانی بنا (بازسازی) خواهد شد

آیا می دانید زمانی کورش کبیر بر جهان حکومت می کرد و قدرت جهان در دست ایران بود

آیا می دانید ایران جوانترین جمعیت دنیا را دارد

آیا می دانید اگر ? قاره آسیا و آمریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان قرار می گیرد

آیا می دانید ایران در فرار مغزها رتبه نخست را دارد

آیا می دانید کشور ایران هفدهمین کشور وسیع دنیاست

آیا می دانید قدمت جیرفت در ایران به 5 هزار سال پیش باز می گردد و کهن ترین شهر در جهان است

آیا می دانید اولین مردمانی که نخ را اختراع کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که سیستم فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری اختراع کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که مس را کشف کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که ذوب فلزات را آغاز کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که کشاورزی را جهت کاشت و برداشت کشف کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که سکه را در جهان ضرب کردند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که عطر را برای خوشبو شدن بدن ساختند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که کشتی یا زورق را ساختند ایرانیان بودند

آیا می دانید: اولین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایراینان بودند

آیا می دانید: اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

آیا می دانید: فیثاغورث که به دلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش

بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد




پنج شنبه 91/12/17 | 6:27 عصر | khedri | نظر

قناری گفت: «کُره‌ی ما
 کُره‌ی قفس‌ها با میله‌های زرین
 و چینه‌دانِ چینی.»
 
ماهی‌ سُرخِ سفره‌ی هفت‌سینش
 به محیطی تعبیر کرد
 که هر بهار
 متبلور می‌شود.
 
کرکس گفت: «سیاره‌ی من
 سیاره‌ی بی‌همتایی که در آن
 مرگ مائده می‌آفریند.»
 
کوسه گفت: « زمین
 سفره‌ی برکت‌خیزِ اقیانوس‌ها.»
 
انسان سخنی نگفت
 تنها او بود که جامه به تن داشت
 و آستینش از «اشک» تَر بود.




پنج شنبه 91/12/17 | 6:27 عصر | khedri | نظر
مطالب جدید تر مطالب قدیمی تر